بررسی مبانی علوم شناختی: نقدی بر نوروتئولوژی

یکی از وظایف فلسفه علم، مطالعه پیشفرضهایی است که در علوم طبیعی دخیلاند. مطالعه مفاهیمی که در پژوهشها و نظریه پردازیهای علمی بهکار میروند. ازاینرو غفلت از فلسفه و حتی چگونگی دیدگاههای فلسفی، ممکن است برای هر علمی از جمله روانشناسی-اگر بتوان آن را علم نامید-آثار مخربی داشته باشد. ویتگنشتاین معتقد بود که در روانشناسی با روشهای آزمایشی و اغتشاش مفهومی روبهرو هستیم و این اغتشاش با دادن لقب دانش جوان به روانشناسی کنار نمیرود. ظهور و غلبه رفتارگرایی را میتوان ناشی از تأثیرات پوزیتیویسم و تعبیری غیرجامع از فیزیک و شیمی دربین روانشناسان دانست. در پرتو علوم شناختی تلاشی نوین برای رسیدن به روانشناسی علمی صورت گرفته است، علمی که در آن پدیدههای روانشناختی به کمک فرضیههایی درمورد فرآیندهای شناختی، که اغلب ناخودآگاهاند، توضیح داده میشوند. ارتباط و وابستگی علوم شناختی به فلسفه و مخصوصاً فلسفه ذهن و از طرفی تأثیرات مهم علوم شناختی بواسطه نتایج روانشناختی و پتانسیل بالقوه آن برای حل مسائل سنتی فلسفی و جذابیت روششناسی آن میتواند بستر مناسبی برای پژوهشی در فلسفه علم باشد. در سالهای اخیر مطالعات جدیدی در پرتو علم اعصاب، علمی که به بررسی دستگاه عصبی جانداران میپردازد و دیدگاه غالب آن مبتنیبر نوعی مادهگرایی است، بهمنظور فهم رابطه بین معنویت و مغز اختصاص یافته است. گروهی در تلاشند تا رفتار دینی را با علوم اعصاب توضیح دهند و مبنایی عصبی و تکاملی برای تجربیات معنوی جستجو میکنند. نوروتئولوژی ترکیبی از روانشناسی تجربی، روانشناسی عصبی و تکنیک های تصویر برداری مغز است که به بررسی ارتباط عصبشناسی با دین و الهیات میپردازد. افرادی مانند پرسینگر و نیوبرگ و دیآکوئلی در تلاش برای تبیین الهیاتی هستند که هم راستا با تحقیقات عصب شناسانه باشد. بهنظر میرسد نوروتئولوژی ممکن است صرفاً تبیینی برای بخش فیزیکی تجربه دینی داشته باشد.
پیوست | اندازه |
---|---|
بررسی مبانی علوم شناختی: نقدی بر نوروتئولوژی | 1.26 مگابایت |