ارزیابی انتقادی امکان هوش مصنوعی قوی با توجه به نقش صورت نوعیه در تحقق آگاهی

یکی دیگر از مباحث مطرح شده در حکمت متعالیه که با ارزیابی امکان هوش مصنوعی قوی ارتباط دارد، بررسی نقش صورت نوعیه در تحقق آگاهی است. اما چه ضرورتی دارد که این مسأله بررسی شود؟ از آنجا که مراد از فعلیت و کمال در بحث ماده و صورت در حکمت متعالیه همان آثار و خواص شیء است[1]، پس مراد از صورت، نفس است که آگاهی نیز شأنی از شؤون آن خواهد بود.
رویکرد فیزیکالیستی آگاهی را به ماده تحویل برده و مدعی است که منشأ آگاهی همان ماده یعنی ذرات بنیادی است، لذا باید بررسی شود که آیا طبق نگاه صدرائی نیز منشأ آگاهی همان ماده و ذرات بنیادی است یا منشئی دیگر دارد؟ به عبارت دیگر، مشکل اساسیای که فیزیکالیستها با علم النفس فلسفی دارند، در این است که آنها به وجود صورت به عنوان امری جوهری باور ندارند خواه صورت جسمیه باشد و خواه صورت نوعیه و همین امر سبب شده که آنها ماده را منشأ برای آثار و خواص به حساب آورند. از سوی دیگر، آنان از مسئلهای هستیشناختی غافل بوده و ذرات بنیادی را منشأ آگاهی تلقی کرده و غیرمرکب دانستهاند در حالی که همین ذرات بنیادی امری مرکب از هیولی و صورت است که آگاهی و دیگر حالات ذهنی به صورت نسبت داده میشود.
3. مراد مادیانگاران از ماده و علیت مادی
از آنجا که بحث در ماده و صورت است، بهتر است مراد مادیون از «ماده» روشن گردد تا بهتر بتوان دیدگاه آن را فهم و تحلیل کرد. آنان بر این باورند که ماورای طبیعت چیزی وجود ندارد و فقط آنچه هست جسمانی است و این موجودات جسمانی نیز فقط بر پایه ماده وجود پیدا میکنند. مراد مادیون از علیت ماده این نیست که ماده همانطور که در فلسفه اسلامی مطرح است، علت مادی انواع جسمانی است زیرا در فلسفه اسلامی، علت مادی، علتی داخلی است که در ترکیب اجسام از ماده و صورت معنا پیدا میکند. اساساً مادیون به چنین علتهایی باور ندارند. مراد آنها از ماده، هیولا و یا ماده اولی نیست چرا که مادیون به جوهری به نام هیولا باور ندارند. همچنین آنها به جسم به معنای جوهر ممتد که جزء مادی عنصر است نیز به عنوان ماده باور ندارند. اما بالاخره مقصود مادیگرایان از ماده چیست؟ آنها به ذره بنیادی باور دارند. این اصطلاح در زبان فلسفه به عنصر شناخته میشود. آنان معتقدند که وجود چنین ذراتی برای پیدایش انواع اجسام کافی است. ترکیب این ذرات به انحای گوناگون با هم، منجر به بوجود آمدن ذرات هستهای میشود. این ذرات هستهای به ضمیمه تعدادی الکترون که خود نیز ذرهای بنیادی هستند، با آرایشهای گوناگونشان عناصر فیزیکی را بوجود میآورند مانند اکسیژن و هیدروژن و امثال اینها.
وقتی عناصر با یکدیگر ترکیب شده و آرایشهای پیچیدهتر و متنوعتری در ذرات اتمی شکل گرفت، مرکبات پدید میآید مانند اینکه اکسیژن و هیدروژن با هم ترکیب میشوند و آب را ایجاد میکنند. به همین شکل امر ادامه مییابد و با ترکیب مرکبات با یکدیگر، انواع پیچیدهتری از اجسام با خواصی گوناگون بوجود میآیند. بنابراین مقصود از ماده همان ذره بنیادی یا عنصر در فلسفه است که به ادعای مادیگراها منجر به پیدایش انواع اجسام میگردد و اینکه به امر دیگری از جمله فاعل نیازمند نیست و میتوان اینگونه تحلیل کرد که به اعتقاد آنها طبیعت خودبسنده است.[2] البته میتوان مدعای آنان را نسبت به ماده، به ماده ثانوی در فلسفه نیز تطبیق داد زیرا عنصر خود از ماده و صورتی تشکیل یافته و پذیرای صورتی جدید است پس عنصر خود یک ماده ثانوی است. اما در هر حال آنان نسبت به اصطلاحات فلسفه اسلامی شناختی ندارند.
آیا در نگاه یک معتقد به خودبسندگی ماده و یک فیزیکدان، ذرات هستهای که در اثر ترکیب ذرات بنیادی بوجود میآید، از آثار و خواص جدیدی که ذرات بنیادی از آن بیبهرهاند، برخوردارند یا خیر؟ اگر بگویند که از آن آثار و خواص بی بهره هستند، به معنای این است که ترکیب ذرات بنیادی اعتباری است نه حقیقی. مثل اینکه کتاب، دفتر، خودکار و ... در بستهای کنار هم قرار دهیم و بگوییم که یک ترکیب و شیء جدید هستند. قطعاً مراد از ترکیب در فیزیک این قسم نیست. در فیزیک ترکیب حقیقی صورت میگیرد یعنی اینکه در اثر ترکیب در ذرات هستهای خواص و آثار جدیدی پدید میآید که در ذرات بنیادی نیست. به واسطه وجود همین آثار و خواص جدید است که انواع جدید از ماده بوجود میآیند. حتی در ترکیب ذرات اتمی و پیدایش عناصر فیزیکی نیز، ترکیب حقیقی است و در اثر آن در عناصر خواص جدیدی حاصل میشود که در ذرات اتمی نبوده است. همچنین در ترکیب عناصر با یکدیگر و پیدایش انواع اجسام، شیء جدیدی حاصل میشود که قبلاً نبوده است.
هر کنش و واکنش شیمیاییای در طبیعت، از دیدگاه فلسفی یک ترکیب حقیقی است که منجر به ایجاد آثار و خواص جدیدی در مرکب میشود. این آثار جدید در اجزای قبلی وجود نداشته و نیز قابل تحویل به آنها نیست و همچنین مستلزم وجود مرکب و نوع جدید خواهد شد که مغایر اجزای ماده اصلی است. بنابراین، نقش ذرات بنیادی ترکیب یافته در ذرات هستهای و انواع اجسام نسبت به خواص و آثار نوپدید در کل و مرکب، مانند نقش عناصر فلسفی ترکیب یافته در موالید و مرکبات است نسبت به فعلیتها و کمالات نوپدید در کل و مرکب. کل که از عناصر و مزاج خاصی برای فعلیات و کمالات نوپدید تشکیل شده، یک ماده ثانوی است، همینطور آن کل و مرکبی که از ذرات بنیادی و آرایش خاص آنها برای خواص و آثار نوپدید در ماده تشکیل شده است، ماده ثانوی است چرا که عناصر و ذرات مذکور، فی نفسه و خود به خود نسبت به کمالات و آثار بالقوه هستند و زمانی که ترکیبی در آنها صورت گیرد، بالفعل میگردند.
1. ماده چیست؟
هر جسمی علاوه بر حیثیت بالفعل یا صورت جسمیه داشتن که عبارت باشد از امتداد در جهات سهگانه، حیثیت و بعد دیگری نیز دارد. آن حیثیت دیگر عبارت است از اینکه میتواند چیزهایی را که الان ندارد، دارا شود. بدین معنا که میتواند صورتهای نوعیهای به خود بگیرد و همچنین به تبع آن میتواند اعراض آن صورتها را نیز بپذیرد. به عنوان مثال جسمی مانند سنگ که میتواند به خاک و خاک به گیاه یا حیوان و یا انسان تبدیل شود که همگی در جسم بودن مشترک هستند. این خاصیت برای هر جسمی است که میتواند صورتی غیر از آن صورتی که داشته است را بپذیرد یعنی قابلیت تبدیل شدن به صورتهای دیگر غیر از صورت اولی را بالفعل دارد.
اکنون این سوال مطرح میشود که چه چیزی در جسم استعداد و قوه قبول این کمالات را دارد؟ اتصال جوهری که همان صورت جسمیه است، از آن جهت که اتصال جوهری است امری بالفعل است. از سویی، فعلیت هم ملازم وجدان و دارایی است. پس باید در جسم حیث دیگری وجود داشته باشد که قوه قبول کمالات و استعداد دریافت آنها را داشته باشد. این حیث قوه که وصف فقدان را دارد، نمیتواند خود اتصال جوهریای باشد که صرف فعلیت است زیرا وصف فعل و قوه مقابل و مغایر یکدیگر هستند. پس آن امری که قوه قبول را دارد، همان «هیولا» یا «ماده» است که شأنی جز پذیرش کمالات اولی و ثانوی را ندارد. از آنجا که حیث قوه و قبول با هم در یک شیء جمع نمیشوند، پس باید در کنار اتصال جوهری، جوهر دیگری به نام هیولی باشد که حیث قبول را به عهده بگیرد. اتصال جوهری خود یک فعلیت را دارد و اگر خودش قوه پذیرش فعلیت دیگر باشد و فعلیت دیگری را بپذیرد، دو فعلیت خواهد داشت و دو فعلیت یعنی داشتن دو وجود و اینکه یک شیء دو وجود داشته باشد محال است. با توجه به اینکه ماده قوه محض است، لذا اگر بخواهد موجود شود حتماً باید با فعلیتی همراه باشد تا به آن تحصل ببخشد و آن را موجود کند؛ آن فعلیت همان صورت است. حال چه صورت جسمیه باشد که اولین عارض بر ماده است و یا آنکه صورت نوعیه باشد که عارض بر ماده و صورت جسمیه میشود که در این حالت به ماده و صورت جسمیه، ماده ثانویه اطلاق میگردد.[3]
البته اگر کسی بگوید که صورت نوعیه در نباتات مادی است و آگاهی هم به آن نسبت داده میشود. لذا اسناد آگاهی به ماده و ذرات بنیادی مشکلی ندارد؛ گفته خواهد شد که محل بحث، وجود آگاهی در نفس و صورت نوعیه انسانی یعنی مرتبهای پس از مرتبه نباتی و حیوانی است. صورت نوعیه این مرتبه مجرد است و لذا همچنان آگاهی به امر مادی نسبت داده نشد.
نقش ابزاری بودن فعالیتهای مادی
مسأله ابزاری بودن فعالیتهای مادی و نیز عدم لزوم وجود چنین فعالیتهایی در مادی شدن ادراک دارای اهمیت بسیار زیادی است. انفعالات فیزیکی در سلسله اعصاب و مغز به هنگام فراگیری، به این معنا نیست که صور علمی که پس از آن در نفس منتقش میشوند، امور مادی هستند. این فعل و انفعالات مادی، نفس را آماده میسازند و ابزاری هستند تا آن صور در آن منتقش گردد و نیز به این معنا نیست که صور علمی در آنجا در حال حلول و انطباع هستند.[4]
یکی دیگر از شارحان حکمت صدرائی نیز به تبیین فعالیتهای مادی در ادراک پرداخته و بیان داشته که نقش فعالیتهای مادی تنها علیت اعدادی است. ایشان به عنوان مثال در باب ادراک حسی و دیدن چنین توضیح میدهد که «برای نمونه، مردمک چشم یا عصب بینایی که صورت حسی در آن منطبع میشود، اسباب ارتباط نفس با آن شیء خارجی را فراهم میآورد. ... عصب بینایی همانند آینه است، همانگونه که وقتی صورتی در آینه ظاهر میشود، این ظهور صورت در آینه سبب میشود که آن صورت، غیر از وجودی که در خارج دارد، وجودی دیگر بیابد، ظهور در مردمک چشم و عصب بینایی نیز به همین نحو سبب وجود یافتن صورت در نفس میشود»[5] با همین توضیحی که در شرح جلد اول اسفار جزء سوم آمد، میتوان به بحث قیام صورتهای ذهنی به نفس پل زد که در ادامه بررسی خواهد شد.
بنابراین، هیچ فیلسوفی نمیتواند و ضرورتی ندارد که نقش ابزارهای حسی و مادی و اعصاب مغز را در تحقق ادراک انکار کند. با این وجود، همچنین نقش ابزارهای مادی، سبب نمیشود که یادگیری و ادراک لزوماً مادی باشد. نیاز نفس به ابزارهای مادی برای انجام افعال خویش و فهم پیرامون خود، دلیل بر مادی بودن نفس و یا مادی بودن شؤون نفس مثل ادراک حسی نیست، پس درست است که حواس ما در ادراک دخالت دارد و مقدمه لازم برای آن شمرده میشود، ولی شرط کافی نیست و فرایند مادی حواس، ادراک نهایی را شکل نمیدهد و منطبعات و صور محسوسه در مغز و اعصاب قابل انتقال خود به خود به نفس نمیباشند؛ بلکه پس از انجام وظائف حواس و حصول صورتهایی محسوس در مغز و اعصاب، نوبت به نفس و ذهن میرسد که با اشراق خود توسط کانالهای مادی به عین خارجی علم پیدا کند.[6] اینکه سبب حقیقی تحقق ادراکات چه چیزی است را دانش فیزیولوژی قادر نیست پاسخ دهد چرا که فیزیولوژیستها تنها میتوانند بگویند که برای انجام فرایندهای ادراکی، وجود مراکز مخصوصی در مغز لازم و حیاتی است اما اینکه علت نهایی فرایندهای ادراکی تنها همین فعالیتهای مادی است، دلیل دیگر و مجزایی میخواهد. از سوی دیگر، از آنجا که تجرد نفس و ادراک با ادله خودش به اثبات رسیده است، یافتن علت نهایی فرایندهای ادراکی از قلمرو دانش فیزیولوژی خارج است.[7]
برخی منابع
- تای، مایکل، فلسفه آگاهی، ترجمه یاسر پوراسماعیل، چاپ اول، تهران، انتشارات حکمت، 1393.
چرچلند، پاول، ماده و آگاهی، ترجمه امیر غلامی، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1386.
سرل، جان، ذهن، مغز و علم، ترجمه امیر دیوانی، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1382.
- عموسلطانیفروشانی، محمدمهدی، بررسی رابطه نفس و بدن از منظر حکمت متعالیه و نوخاستهگرایی، بررسی رابطه نفس و بدن از منظر حکمت متعالیه و نوخاستهگرایی، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1400.
- موسوی، هادی، مسأله نفس و بدن در حکمت صدرائی با نگاهی به نوخاستهگرایی، چاپ اول، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1396.
- چالمرز، دیوید، رویارویی با مسأله آگاهی، ترجمه مرضیه لطفی، نقد و نظر، سال پانزدهم، شماره اول، ص 86-50.
- دریفوس، هیوبرت و دریفوس، استوارت، ساختن ذهن و مدلسازی مغز، ترجمه محمدرضا طهماسبی، ذهن، شماره 32، 1386، صص 148 ـ 117.
سلیمانی، وحید، بررسی و نقد نظریه اینهمانی ذهن و مغز بر اساس اندیشه اسلامی، پایاننامه کارشناسی ارشد، رشته فلسفه دین، گروه کلام و فلسفه دین، دانشکده الهیات، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، قم، 1399.
- غیاثوند، مهدی، معانی چهارگانه، ذهن، شماره 45، سال 1390، صص 147 ـ 174.
- محیطی اردکانی، محمدعلی، شعور موجودات در آینه آیات و روایات و تبیین آن بر اساس حکمت متعالیه، رساله دکتری، قم، گروه فلسفه، رشته حکمت متعالیه، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله، 1395.
- نریمانی، نیما، بستار فیزیکی و استدلال به سود طبیعتگرایی؛ بررسی انتقادی، پژوهشهای فلسفی کلامی، شماره 23، 1400، صص73 -102.
[1]. عبدالرسول عبودیت، حکمت صدرائی به روایت علامه طباطبائی، چاپ اول، قم، انتشارات موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، 1401، ج8، ص239.
[2]. عبدالرسول عبودیت، حکمت صدرائی به روایت علامه طباطبائی، ج8، ص237.
[3]. سیدمحمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ص114.
[4]. سیدمحمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمة، ص257.
[5]. محمدتقی مصباح یزدی، شرح جلد اول اسفار (جزء سوم)، ص 146.
[6]. سیدمحمد خامنهای، ادراک حسی، ص 8.
[7]. سیدمحمدحسین طباطبائی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج1ـ3، مقاله سوم.